loading...
CiTy Romance
Sheida بازدید : 130 10 سال پیش نظرات (0)
خیلی سخته …

وقتی که عاشق یکی هستی و روزهای زیادی انتظار میکشی که بیاد و از جلوی چشمات رد بشه

و توفقط نگاهش کنی و نتو نی بری و بهش بگی که دوستش داری…

وقتی که دیگه صبرت لبریز می شه و حس میکنی دیگه بدون اون نمیتونی و نفس کشیدن

برات سخت می شه ، وقتی که تصمیم می گیری و به دلت جرات میدی که بری و بهش بگی

که چقدر دوستش داری می بینی که دستش تو دست یکی دیگست و نگاه های عاشقانه تو

رو ندیده انگار دنیا رو رو سرت خراب کردن…

دیدن اون صحنه خیلی برات غم انگیزه شاید غم انگیزترین صحنه ای که تا حالا دیدی…

به هر حال سعی میکنی باهاش کنار بیای چون فکر می کنی که دیگه کاری از دستت بر نمیاد

و خودتو سرزنش میکنی بخاطر کم رویی و با خودت می گی که اگه زودتر می رفتم و بهش

می گفتم شاید الان اینجوری نمیشد…

در هر صورت با خودت میگی شاید قسمت این بوده که با من نباشه و سعی می کنی

فراموشش کنی اما هرچی بیشتر میگذره بیشتر نبودنشو حس می کنی و طاقت نمیاری

و باز هم مثل روز های اولی که دیدیش می ری و فقط نگاهش می کنی و چیزی نمیتونی بگی…

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده یک رفیق شش دانگ یک آرام دل کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده ودیگر محک زدن وزیرو رو کردنی در کار نباشد رفیقی که من نگویم و او بشنود بخندم وحجم بغض را در خنده ام ببیند رفیقی که بگویمش برو امـــــــا بـــــــــماند که نرود ....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • مدیر وبلاگ

    شیدا 

    آمار سایت
  • کل مطالب : 193
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 296
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 392
  • بازدید ماه : 702
  • بازدید سال : 7,536
  • بازدید کلی : 121,178
  • کدهای اختصاصی
    لبخند زدن خیلی راحت تره تا بخوای به همه توضیح بدی چرا حالت خوب نیست ...